زانويی که درد نميکنه رو بهش دستمال نميبندن!
يه درس خيلی قشنگ که دارم از بلاگينگ ميگيرم اينه که
يه موقع هوس ميکنی يه چيزی بنويسی،
مينويسی،
بعد بر ميگردی ميخونيش
و به اين نتيجه ميرسی که بهتره پاکش کنی
و به اين نتيجه ميرسی که بهتره پاکش کنی
اگه زندگی هم همينجوری بود
يعنی ميشد حرفايی رو که به يکی زدی
بتونی دوباره گوش بدی
و اگه خوشت نيومد پاک کنی
چقدر خووووووب ميشد
يعنی ميشد حرفايی رو که به يکی زدی
بتونی دوباره گوش بدی
و اگه خوشت نيومد پاک کنی
چقدر خووووووب ميشد
اينجوری براي هر دوتامون بهتر بود : دی
پانوشت: اين پست رو پاک نميکنم
Now Playing: Man, I downloaded a bunch of new songs (all the Grammy award winners), and i burned it on CD, but the damned thing has some kinda security lock! It won't play! Damn you imesh for your damned copyright rules! :((
So, no music right now, I am not listening to the old stuff any more until I find a way to get these goin'
So again, damn you imesh!
Mood: a little on the positive side today!
I have a deodrant on that I used in Iran, so it's bringing back a lot of memories!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home